Image may be NSFW.
Clik here to view.
طبق معمول زنگ خوردم
یه بار . دو بار . سه بار. تا اینکه بالاخره دست گنده اش خرد رو سرمو خاموش شدم
بعد از چند لحظه ییهو پتو از روی تخت افتاد پایینو یه نفر با شتاب رفت به سمت دستشوئی
مثل همیشه دیرش شده بود
تند تند با عجله آب بود که به صورتش می زد
بدو بدو ریششو تراشید و کت و شلوارشو پوشیدو از خونه رفت بیرون
طبق معمول همیشه که می دونستم بر می گرده دوباره در و باز کردو برگشت و منو ورداشت
و بست به مچ دستش ....
می دونین از چی حال می کنم ازینکه همیشه مچ دستش بوی خوش عطر می ده
سالهاست که من رو داره اما یکبار ندیدم که حتی یه توجهی بهم بکنه که حداقل شیشه ام رو
تمیز کنه .... همیشه روی شیشه من جای اثر انگشتشه ....
ازش زیاد راضی نیستم اما همیشه دوسش دارم با همه ایرادایی که داره
مدتهای زیادیه که شاهد لحظه لحظه زندگیشم ... همه چیزشو می دونم اما اون هیچی از من
نمی دونه .... و همین منو می رنجونه .. من همیشه سر ساعت زنگ می خورم و اونو به همه
کاراش می رسونم .. گاهی یادش می اندازم که چند ساعت دیگه به تولدش مونده و یا مثلا
زمانی که می خواد سال تحویل بشه یکی از بهترین روزای منه چون هر لحظه به من نگاه می کنه
و یا روزایی که می خواد بره عروسی دوستان و فامیل قشنگ استیل بدنم رو تمیز می کنه که برق
بیفته .خیلی خوبه اونجور موقع ها مهربون می شه ... اما الان یه چند وقتی که خیلی دارم
عذاب می کشم چون می خوام بفهمه که دوسش دارم و عاشق کاراشم ... اصلا عاشقشم
یه فکری به سرم زده می خوام کاری کنم که دیگه سر هیچ قراری نره و مال خودم باشه
.
عصر روز مهم .... ساعت ۷ .... ناگهان پسر از خواب پرید .... ساعت رو با وحشت نگاه کرد ....
دیوونه داشت می شد که چرا ۴ زنگ نزده .... سراسیمه بلند شد و گوشی تلفن رو برداشت و
زنگ زد .. دختر گوشی رو بر نداشت .... پسر با عصبانیت و با تمام نیرو گوشی رو رها کرد و با
تنفر ساعت رو برداشت و گفت : اه .. تو دیگه به دردم نمی خوری کهنه شدی امروز که باید زنگ
می زدی و واسم مهم بود زنگ نزدی .... دیگه نمی خوامت و ساعت رو از پنجره انداخت بیرون
و همون لحظه ماشینی از روی اون رد شد و ساعت برای همیشه از کار افتاد ..........
.
عصر روز مهم ... پسر با ناامیدی از کنار پنجره برگشت و بر روی صندلی نشست و همینطور که
اشک می ریخت ناگهان صدای الو الو دختر را از پشت گوشی شنید و سراسیمه به طرف
تلفن دوید
.
نتیجه اخلاقی : با زمان نمی شه شوخی کرد و یا به عبارتی گذر زمان با ما شوخی نداره
.........................................................................معرفی تصویرگران
Jean Pierre Dausset
Image may be NSFW.
Clik here to view.
↧
آب در کوزه و ما گرد جهان می گردیم ( روز مادر و روز زن مبارک )
↧