طبق معمول زنگ خوردم
یه بار . دو بار . سه بار. تا اینکه بالاخره دست گنده اش خرد رو سرمو خاموش شدم
بعد از چند لحظه ییهو پتو از روی تخت افتاد پایینو یه نفر با شتاب رفت به سمت دستشوئی
مثل همیشه دیرش شده بود
تند تند با عجله آب بود که به صورتش می زد
بدو بدو ریششو تراشید و کت و شلوارشو پوشیدو از خونه رفت بیرون
طبق معمول همیشه که می دونستم بر می گرده دوباره در و باز کردو برگشت و منو ورداشت
و بست به مچ دستش ....
می دونین از چی حال می کنم ازینکه همیشه مچ دستش بوی خوش عطر می ده
سالهاست که من رو داره اما یکبار ندیدم که حتی یه توجهی بهم بکنه که حداقل شیشه ام رو
تمیز کنه .... همیشه روی شیشه من جای اثر انگشتشه ....
ازش زیاد راضی نیستم اما همیشه دوسش دارم با همه ایرادایی که داره
مدتهای زیادیه که شاهد لحظه لحظه زندگیشم ... همه چیزشو می دونم اما اون هیچی از من
نمی دونه .... و همین منو می رنجونه .. من همیشه سر ساعت زنگ می خورم و اونو به همه
کاراش می رسونم .. گاهی یادش می اندازم که چند ساعت دیگه به تولدش مونده و یا مثلا
زمانی که می خواد سال تحویل بشه یکی از بهترین روزای منه چون هر لحظه به من نگاه می کنه
و یا روزایی که می خواد بره عروسی دوستان و فامیل قشنگ استیل بدنم رو تمیز می کنه که برق
بیفته .خیلی خوبه اونجور موقع ها مهربون می شه ... اما الان یه چند وقتی که خیلی دارم
عذاب می کشم چون می خوام بفهمه که دوسش دارم و عاشق کاراشم ... اصلا عاشقشم
یه فکری به سرم زده می خوام کاری کنم که دیگه سر هیچ قراری نره و مال خودم باشه
.
عصر روز مهم .... ساعت ۷ .... ناگهان پسر از خواب پرید .... ساعت رو با وحشت نگاه کرد ....
دیوونه داشت می شد که چرا ۴ زنگ نزده .... سراسیمه بلند شد و گوشی تلفن رو برداشت و
زنگ زد .. دختر گوشی رو بر نداشت .... پسر با عصبانیت و با تمام نیرو گوشی رو رها کرد و با
تنفر ساعت رو برداشت و گفت : اه .. تو دیگه به دردم نمی خوری کهنه شدی امروز که باید زنگ
می زدی و واسم مهم بود زنگ نزدی .... دیگه نمی خوامت و ساعت رو از پنجره انداخت بیرون
و همون لحظه ماشینی از روی اون رد شد و ساعت برای همیشه از کار افتاد ..........
.
عصر روز مهم ... پسر با ناامیدی از کنار پنجره برگشت و بر روی صندلی نشست و همینطور که
اشک می ریخت ناگهان صدای الو الو دختر را از پشت گوشی شنید و سراسیمه به طرف
تلفن دوید
.
نتیجه اخلاقی : با زمان نمی شه شوخی کرد و یا به عبارتی گذر زمان با ما شوخی نداره
.........................................................................معرفی تصویرگران
Jean Pierre Dausset
آب در کوزه و ما گرد جهان می گردیم ( روز مادر و روز زن مبارک )
یه روزی نزدیک همین روزی که گذشت
مهم نیست که درست بود یا غلط
مهم نیست که دیر بود یا زود
مهم نیست که شیرین بود یا تلخ
واقعا مهم نیست که رویا بود یا حقیقت
مهم این بود که همیشه بود ... پرشور تر و زیباتر و واقعی تر
مهم این بود که وجودش انگیزه ای بود در تمام لحظه های سخت
مهم این بود که صبور و شکیبایی آموخت
مهم این بود که به من استقامت رو یاد داد
مهم نیست که تو بودی یا نبودی
مهم نیست که شادی بود یا غم
واقعا مهم این بود که بفهمم همیشه لذتی نهفته در هر چیز هست
واقعا مهم این بود که بدونم همیشه دردی نهفته در حقیقت هست
مهم نیست که دیروز بود یا امروز
مهم نیست که .............
اون فقط یک آرزو بود ... آرزویی شیرین و دلچسب
اون فقط یه آرزو بود .... آرزو
.
برادر عزیزم عروسیت مبارک . برات خوشحالم . . . . . . . .
.........................................................................معرفی تصویرگران
Ali Eftekhari Nasab
............................................................................................ خبر
نمایشگاه نقاشی و مجسمه های هانیبال الخاص
خانه هنرمندان - تالار بتهوون
.
تغییر ساعت کاری خانه هنرمندان
روزهای شنبه تعطیل می باشد . روزهای پنجشنبه و جمعه ۱۴ تا ۲۰ . بقیه روزها از ۱۰ الی ۲۰
.
نمایشگاه مجسمه های علی داوری
خانه هنرمندان - تالار پاییز
.
نمایشگاه گروهی پوستر دانشجویان دانشکده فنی
علاقهمندان برای بازدید از آن میتواندد تا 27 خرداد (از ساعت 10 تا 17) به نشانی
چهار راه ولیعصر، رو به روی پارک دانشجو، کوچه بالاور، بن بست دوم، پلاک 2
نگارخانه هنر دانشگاه هنر مراجعه کنند
.
نخستین نمایشگاه هویتسازی برند در ایران
پنجشنبه 27 خرداد در آموزشگاه تخصصی ایده گشایش مییابد.
برای دریافت اطلاعات بیشتر میتوانند با تلفنهای 88823387 و 88823265 و 88303759
تماس گرفته یا به این آموزشگاه به نشانی خیابان کریمخان زند، خیابان خردمند شمالی
کوچه هجدهم، پلاک 26 مراجعه کنند
.
فرشید مثقالی معتقد است كانون پرورش فكری تصویرسازی را منحصر به كودكان كرد
کلیک کن ببین چه خبره ----> http://www.rasm.ir/default.asp?Aid=3975
.
پوستر منتخب جام جهانی ۲۰۱۰ به انتخاب مردم آفریقا
کلیک کن ببین باحاله ----> http://www.rasm.ir/default.asp?Aid=3968
.
قلم فارسی معتمد توسط علی معتمدیان طراحی شد
کلیک کن ببین به نظرم ایده خوبیه ----> http://www.rasm.ir/default.asp?Aid=3966
.
نقاشیهای مصطفی اسداللهی بعد از 9 سال در گالری ماه مهر به نمایش درآمد
علاقهمندان تا 30 خرداد میتوانند از این نمایشگاه واقع در
خیابان آفریقا، كوچه نیلوفر، پلاک 7 دیدن كنند
................................................................. خبر خصوصی
در مقابل آدمی که نمی فهمه باید سکوت کرد ... بهترین زبان برای بیان نفرت
همیشه قبل از حرکت به ساعتت نگاه کن ( روز پدرهای مهربون مبارک )
اگر دقت کنیم می بینیم که همیشه در برخی لحظه های حساس زندگی
کسانی دور و بر ما بودند که نصیحت های کلیدی کردند ....
گاهی اونها رو جدی گرفتیم و گاهی بی تفاوت از کنارشون گذشتیم
اینها چه جور آدمهایی هستند ؟ چیزی که همیشه برام سوال بوده ....
ونکته جالب این کنجکاوی در اینه که اینها کسانی هستند که هرگز نمی دونی
از کجا پیداشون شد .. چه طوری فهمیدند و به کجا رفتند ؟
من عاشق این آدم ها هستم .. چون همیشه کلماتشون عمیقه و به دل می شینه
چه می شه کرد وقتی دل آدم عشق و مهربونی می خواد همین می شه
خیلی لذت می برم ازینکه این آدم ها همیشه نا شناسند ....
حتی اگر قدرت این رو داشتم که بفهمم اون شخص کیه باز هم کنجکاوی نمی کردم
دوست دارم که ناشناس بمونن و مهربون
یه روزی نه خیلی قدیما با یکی که چی بگم با بهترین دوستم توی ماشین نشسته
بودیمو داشتیم بحث و مشاجره می کردیم ... من روی صندلی راننده نشسته بودم
و دوستم روی صندلی شاگرد ... شیشه سمت من کمی پایین بود .... من عصبانی شدمو
از ماشین پیاده شدم و کمی راه رفتم و مجددا برگشتم داخل ماشین ...
همینطور که سکوت بین ما بود ناگهان دیدم خانمی خیلی آهسته می زنه به شیشه ماشین
نگاهش کردمو با لحن تندی گفتم : بله کاری داری ؟
گفت : دخترم چرا با هم دعوا می کنین ؟ مگه عمر ما چند ساله ؟ حیف شما دو تا دوست
خوب نیست ؟ به جای این عصبانیت ها بخندیدو همدیگرو ببوسین ... به خدا زود می گذره
و همینطور که داشت دور می شد با خودش می گفت : می گذره به خدا خیلی زودتر از اونکه
تو فکر کنی .... و به آسمون نگاه کردو رفت
و ما با هم خندیدیم و همدیگرو بوسیدیمو آشتی کردیم
.........................................................................معرفی تصویرگران
Ikuko Takeuchi
عقربه ها در جهت برعکس
امشب از اون شباست که تو با جیب خالی می خوابی
و بعضیا با جیب پری می خوابن که زحمتی واسش نکشیدن
این دنیا گاهی از روی اون دنده میاد سراغت
گاهی هم از روی این دنده .... مراقب باش ییهو تیک آف نکنی و
ترمز دستی رو نکشی
بعضی آدما هی می خورن هی می خورن تا می شن مثل یه گاو
فکر می کنن حالا حالاها روی زمین علف هست
من و تو و ما همه مثل همیم
وقتی بوی پول و قدرت میاد بعضی هامون خودمونو گم می کنیم
ییهو می بینیم سر از حق بقیه در آوردیم ...
برادر من .... خواهر من ... خوبیت نداره توی روز روشن بقیه رو ضایع می کنین
تا خودتون با افتخار شکم جلو .. دماغ بالا ... از پله ها برین بالا
پله هم پله های قدیم ... یارو خودش کار می کرد سنگ و چوب و شن و ماسه و گل و
با هم قاطی می کرد ... پله های الان با دوستی و رشوه و موی سیبیل بقیه است
خب همه اینارو نوشتم که بگم :
صد دانه یاقوت ... دسته به دسته
با نظم و ترتیب .... یکجا نشسته
این دانه ها را ..... ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...... یادم نمی یاد .. تو یادت میاد ؟
.........................................................................معرفی تصویرگران
Sadegh Mollaie
شیش سیخ جیگر سیخی شیش هزار
معلم :دنیا
معلم : بچه ها همه با هم بگین
دانش آموزان بازیگوش : د ن یــــــــــــا
معلم : آفرین بچه های گلم
دانش آموز بازیگوش : ببخشید خانم معلم می شه یه سوال بپرسم ؟
معلم : بله عزیزم . بگو پسرم
دانش آموز بازیگوش : شما مادر من هستین ؟
معلم : نه عزیزم من معلم شما هستم . چرا این روز ازم می پرسی ؟
دانش آموز بازیگوش : آخه شما همیشه می گین آفرین پسر گلم . بچه گلم
معلم : خب من می خوام بهتون بگم که خیلی دوستتــــــــــون دارم
یکی دیگر از دانش آموزان : خب اگه شما مارو دوست دارین به جای اینکه
درس به ما بدین بذارین ما بریم بازی ....
قبل از اینکه معلم جواب بده یکی دیگه از دانش آموزا : راست می گه خانم
اگر ما رو دوست دارین به آقای مدیر بگین که بذاره ما بریم خونه کارتون
تماشا کنیم
معلم : بچه ها .... بچه ها ... لطفا ساکت باشین .. لطفا کلاس رو بهم نزنین
یکی دیگر از دانش آموزان : خانم معلم من مامانمو می خوام .....
و یکی دیگه از دانش آموزان : خانم خانم ما امروز مهمون داریم مامانم گفته
از مدرسه میای نون بگیر بیار می شه من زودتر برم ؟
یکی دیگه از دانش آموزان : خانم اگه منو دوست داری زن من می شی ؟
معلم : ساکت لطفا ..... ساکـــــــــــت .... با شماها هستم مگه نمی شنوین ؟
دانش آموزان دیگر به نوبت : خانم معلم من مادر ندارم شما اگه منو دوست
دارین مامان من می شین ؟ .....
و یکی دیگر : خانم معلم خانم یه چیز بگم ؟ .. من می دونم خونه شما کجاست
معلم : می گم ساکت ..... اگه ساکت نشین اونوقت من می دونمو شماها
و یکی دیگر از دانش آموزان از جا بلند شد و محکم زد توی شکم بغل دستی
و گفت مگه نمی شنوی چی می گه می گه ساکت ...
و ناگهان در کلاس غوغایی وحشتناک به پا شد و همه به جون هم افتادند که ناگهان معلم از جا بلند شد و جیغ بنفشی کشید و گفت :
همه تون خفه شیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
و همه دانش آموزان از ترسشون روی صندلی ها نشستند و هیچ نگفتند
معلم : هر چی بیشتر می گم دوستتون دارم پررو تر می شین .. یعنی چی !!!
خب کجا بودیم ؟؟؟ آهان حالا همه با من بگین :
آخرت
دانش آموزان : آ خ ر ت
معلم : آفرین بچه های گلم
هندوانه به شرط چاقو
برای همه چیز مراحلی هست که باید طی بشه
حتی برای چیزهای بی ارزش هم مراحلی هست
درست مثل یک بازی تمام عیار
هم چشماتو هم قلبتو هم وقتتو هم مغزتو اشغال می کنه
و وقتی به انتهاش می رسی با اینحال که هزاران بار اینو گفتی
ولی باز هم می گی : همش همین بود ؟؟؟؟؟
همش این بود که این همه خودمو سر کار گذاشتم و وقتم تلف شد ؟؟؟؟
خب من که اینو از خیلی وقته پیش می دونستم پس چطور به مغزم
نرسید ؟؟؟؟ چطور نفهمیدم ...... !
گفتم چیزهای بی ارزش هم مرحله هایی دارند ....
مثل اون آدمی که می دونه چه سرنوشتی در انتظارشه اما باز ادامه می ده
اول از بد شروع می کنه بعد می ره بدتر بعد می ره بدترین و و و تا به آخر
فقط فرقش اینه که شما توی هر مرحله برنده می شید و می رید مرحله بعد
اما اون به جای برنده شدن توی همه مراحل بازنده می شه ....
اگه بخوام منظورم رو واضح تر بگم می شه اینجوری گفت :
میوه رو می خوری و در آخر هسته اون رو تف می کنی بیرون
دونه رو می کاری و کلی ازش مراقبت می کنی تا بشه درخت و بعدشم میوه اش
رو می خوری
پول رو می ذاری بانک و کلی صبر می کنی تا وام بده و بری خونه بخری
عاشق می شی و ازدواج می کنی و بچه دار می شی
خلاصه سرتون رو درد نیارم دوست دارم بگم که زندگی مثل بازیه ....
مرحله بندی شده است و از قبل هم برنامه نویس داشته .. خودت رو هم بکشی
حتی محیطت رو هم عوض کنی باز هم توی بازی هستی فقط قیافه اش عوض
می شه ... کیفیتش اونقدر بالاست که همه دوست دارن اونو بازی کنن ........
نه نیاز داره دانلودش کنی نه نیاز داره اینستالش کنی .. خودش از قبل توی
سرنوشتت دانلود شده .. هم موزیک داره هم سه بعدیه هم تنوع داره هم دروغ
داره هم حقیقت ... تا دلت بخواد تخیلیه ... دیگه بازی ازین بالاتر چی می خوای ؟
عمرا تو بازار پیدا کنیش .... تازه هر سال خودش اتوماتیک آپ دیت می شه ....
فقط یه چیزش دست خودته .. آنتی ویروس
خواستی نصب کن نخواستی هم فقط مراقب ویروس هاش باش
قلکی برای همه جور سکه و اسکناس
دو تا استاد داشتم توی دانشگاه که دو تا مورد رو به من گوشزد کردند
که یادم نمی ره :
یکی از استادام وسواس در اجرا داشت و اگر در کار نهایی شما جای یک
خط پاک شده یا یک لکه خیلی ریز می دید نمره کم می کرد شاید ۱ یا ۲
نمره ... به کار نهایی من ۱۹.۷۵ داد ... وقتی ازش پرسیدم چرا ؟
گفت : نگاه کن اینجای کارت یکی از خط ها کمی انحراف داره باید حواست
باشه که یک کار هنری رو باید با وجدان طراحی کنی و به پایان برسونی نه
با بی حوصله گی !!!
استاد دیگرم درس شیرین طراحی رو به مدت دوسال به ما یاد داد و هر بار که
کلاس تموم می شد ۱۰۰ تا ۲۰۰ طراحی به ما مشق می داد برای جلسه
بعد حالا جلسه بعدی کی بود ؟ دو روز بعدش
یه روز که داشتم واسه یکی از دوستانم یه طراحی مفهومی می کشیدم به
رسم یادگار اومد جلو به من گفت :
لیدا به خاطر این کارت ازت نمره کم می کنم ... گفتم : آخه چرا ؟ مگه چه
اشکالی داره ... گفت : هرگز دستت رو برای تقلب کسی باز نذار !!!!!!
حالا نکته ای که می خوام بگم اینه :
این روزها تا دلتون بخواد هنرمند می شناسم که به راحتی از اونور آبی ها
تقلب و تقلید می کنن و پزش رو اینجا به من و تو می دن و با همون اعتماد
به نفس توخالی کلی هم واسه خودشون پست و مقام دارن که از نظر من
و خیلی های دیگه یه قرون نمی ارزه ! بالاخره یکی نیست بگه بقیه ندونن
یه عده که می دونن .... ها !!!!!!
و اینجا تا دلتون بخواد هنرمند بی وجدان می شناسم که اجرای کارش به
دو ساعت هم نمی کشه تموم می شه و به ما که می رسن و وجدان کاری
ما رو می بینن می گن : برو بابا چه حوصله ای داریا !!!!! یه چیز بکش بره !!
حالا فهمیدین چرا حرف استادهام رو یادم نمی ره ؟
ما ایرانی ها فقط بلدیم واسه همدیگه شعار بدیم ... شعارهای دروغ
ما ایرانی ها فقط بلدیم به همدیگه بگیم ما اینیم .... غرورهای توخالی
ما ایرانی ها فقط بلدیم به راه ها و اشخاصی فکر کنیم که به نفع ما
هستند ... پله های ترقی و منفعت آشنا به آشنا
امروز از ایرانی بودن خودم خجالت می کشم و متاسفم که در بین این آدمها
زندگی می کنم
منی که هرگز ما نشد
یکی می گفت : زندگی ارزشش رو نداشت ... ارزش این همه عذاب
من گفتم : اگر انسان عذاب نمی کشید هرگز بزرگ نمی شد
یکی دیگه گفت : زندگی من روزی تموم شد که به عشقم نرسیدم
من گفتم : اگر عشق فقط برای یک نفر بود خدا دنیای به این زیبایی رو هرگز نمی آفرید برای همه
یکی که دورتر نشسته بود گفت : وقتی مادرم پرکشید تازه فهمیدم که دنیا نه مال منه نه مال
بقیه .. این عشقی که در این دنیا نهفته است فقط برای لذت بردن و سرگرم شدنه
من هیچی نگفتم
یکی که پشتم بود گفت : همه دردها و رنج ها همین جاست . من که هیچ عشقی نمی بینم
و یکی دیگه پشت سر اون یکی گفت : من از روزی که به دنیا اومدم بدبخت بودم نه پولی نه
شغلی نه خانواده ای ... هر شب گوشه خیابونا و توی جوب خوابیدم من چی بگم ؟
و من هیچی نگفتم
همون لحظه یکی گفت : من خوشبختی رو در درونم همیشه حس کردم وقتی راه رفتم وقتی
دیدم وقتی چشیدم وقتی فهمیدم و الان هنوزم که هنوزه پر نشدم
و من باز هم چیزی نگفتم
و همه با هم به سکوتی عمیق رسیدیم
و همه با هم یکدیگر رو نگاه کردیم
نگاه ها همان حرف ها و حس های نگفته بودن
و من لبخندی زدم
و بعد از چند لحظه همه با هم خندیدیم و درد ها را کنار گذاشتیم و برای لحظه ای حتی کوچک
خود را در عشق بی انتهای زمین و خدا و دنیا رها کردیم
و اینست همان زندگی که می گفتیم ارزشش را ندارد .... همه چیز در نگاه ما و طرز تفکر ما
نهفته است
.........................................................................معرفی تصویرگران
تصویرگر : خودم
بدون عنوان . بدون شرح . بدون اسم . بی نام و نشان
نه چیزی می گم
نه می نویسم
من یک دلقکم
وظیفه من اینه که بخندونم
گاهی با اینکه خودم خندم نمی گیره
اما باز به فکر اینم که جوری شما رو بخندونم که دندون های
سفیدتون معلوم بشن و بدرخشن
نه چیزی می خورم
نه تشنه ام می شه
من فقط می بینم اون چیزی رو که شما نمی بینید
من یک دلقکم
از کودکی تا آخر عمر با توپ های رنگی بازی می کنم
دوچرخه سواری می کنم
شکلک در میارم
گاهی هم جلوی شما می ایستم و جوری نگاه می کنم که انگار
شما اونجا نیستید ...
نه می خوام
نه دوست دارم که بخوام
وظیفه من اینه که ساده باشم و مهربون
من یک دلقکم
نه قلمی دارم توی دستم
نه فکری که مجاز نباشه
وظیفه من اینه که هر چی توی دلمه بگم
حالا سوالم اینه :
اگه من دلقک نبودم وظیفه من چی بود ؟
جایی که شب ها به مغزم خاموشی می دهم
اگر دنیا رو مال خودت بدونی همه جاش می تونی اتاقی واسه خودت داشته باشی
اگر با دنیا آشتی باشی می تونی روزها و ماه ها و سال ها در جاهایی زندگی کنی
که شاید خیلی های دیگه نتونن
اتاقت رو خودت می سازی ... گاهی با قوطی . گاهی با آجر . گاهی با فکر و گاهی با
آسمون و گاهی هم بارویا ....
هیچ کس نمی تونه بفهمه که توی اتاق تو چه اتفاق هایی رخ می ده ...
به همون اندازه که هیچ کس نمی تونه فکرهاتو بخونه ...
اگر کمی دقیق تر نگاه کنی می فهمی اتاق یکی از مهم ترین چهار دیواری های کلیدی در
زندگی هر فرده ...
ما از روزی که به دنیا می آییم فضایی داریم که فقط مال خودمونه
فضایی که می تونیم اونو با خیلی ها تقسیمش کنیم و یا می تونیم دو دستی بهش
بچسبیم و نذاریم به هیچ عنوان کسی از چنگمون درش بیاره ...
واسه من خیلی جالبه وقتی فکر می کنم می بینم کسانی که می میرن چنان دو دستی
به قبرشون چسبیدن که با هیچ نیرویی نمی تونی قبرشون رو ازشون بگیری ...
اونا پرقدرت ترین مالک ها هستند .....
سوال اینه آیا مهمه که آدم ها حتما فضایی مخصوص به خودشون داشته باشن ؟
و اصلا فایده این فضا چیه ؟
چهاردیواری ها در زندگی ما زیادن اما مهم اینه که چطوری خودمون رو با اونها وفق بدیم
و با چه سیاستی اون محیط رو واسه خودمون دلنشین تر کنیم که حداقل نفهمیم که اسمش
چهاردیواری ست ....
توجه داشته باشین بعضی ها اتاق هاشون با خودشون خیلی فرق داره ... گول نخورید
بی دلیل و بی منطق
یه ضرب المثل چینی می گه :
انسان صدسال هم زندگی نمی کند ولی غصه هزارسال را می خورد .
همیشه همینطور بوده و ما هرروزو هر شب غصه چیزهایی رو می خوریم
که گاهی بی آنکه بفهمیم برای زندگیمون مفید و لازم بوده و همیشه دیر فهمیدیم .
یکیش همین ازدواج .. چیزی که در روزگار اکنون ما همه جوونها ازش فرار می کنن و
هر بار می پرسی چرا ؟ کلی جواب های فلسفی دارن که تحویلت بدن با کلی دلیل و
منطق .
خوش به حال اونهایی که راحت و آسون ازدواج می کنن .
البته ازدواج آسون به یک عامل خوب وابسته است اونم جیب پرپوله که متاسفانه
خیلی ها الان ندارن .
البته بعضی پدرومادرها ازین جیب ها دارن که دو دستی و با کلی تشویق
تقدیمش می کنن به بچه های عزیزشون تا ازدواج کنن .
به نظر شما کار درست رو می کنن ؟
مگه نمی گفتن که مرد هست و زور بازوش ؟
مگه نمی گفتن که داماد باید اونقدر مرد باشه که قبل از ازدواج فکر همه چیزو کرده
باشه ؟
به نظر شما کسی که بدون داشتن میلی به ازدواج با تشویق پدرومادر و حمایت
اونها ازدواج کنه خوشبخته ؟
شاید تا زمانی خوشبخته که طاقتش تموم نشده و یا حوصله اش از ازدواجی
که کرده سر نرفته !
لابد پیش خودت می گی پس اونایی که با جیب خالی بدون حمایت
خانواده ازدواج می کنن چقدر مردن ... چقدر جسارت دارن ....
آره اونا خیلی آدم های جالبی هستن چون واقعا شجاعت می خواد .
یه ضرب المثل آلمانی می گه : پاداش عشق ... عشق است ....
به به راست می گه.
از بعضی ها خندم می گیره .. از بس که عجله دارن .
من نمی فهمم آخه آدم در طول یک هفته یا دو هفته چطوری می تونه اینقدر باهوش و
با تدبیر و با تجربه باشه که زوج مناسب خودش رو پیدا کنه ؟
آخه برادر من ... خواهر من عجله واسه چیه ؟ مسئله یک عمر زندگیه نه دو روز !!!
من اصلا با ازدواج شتابزده موافق نیستم یا بهتره بگم :
روزی که صبردر باغ زندگیت روئید به چیدن میوه پیروزی امیدوار باش .
آره رفیق امیدوار باش ... با عجله کردن هرگز کاری درست پیش نمی ره .
در مورد ازدواج های موقت هم اجازه بده حرفی نزنم چون دلم خیلی پره .
بذار راحت بگم :
زمان دزد است و جوانی عشق را می بلعد.
و زندگی پیازی ست که انسان در حال اشک ریختن پوستش را می کند .
یه توپ دارم قلقلیه !
دنیایی که توش درد داره زیاد می شه نمی خوام
دنیایی که توش آدما به راحتی همدیگرو می کشن نمی خوام
دنیایی که آدماش با هم تفریح می کنن نمی خوام
دنیایی رو که توش نمی تونم موهامو پریشون کنم نمی خوام
دنیایی رو که توش ..من چون زنم و حق حرف زدن ندارم رو نمی خوام
دنیایی که هر روزش پراز حادثه است نمی خوام
دنیایی که به من می گه تو نباید حرف بزنی باید بپذیری نمی خوام
دنیایی که روز به روز به تعداد انسان های حیوان نماش اضافه می شه نمی خوام
دنیایی که توی تمام لحظه هاش دروغ می شنوی نمی خوام
دنیایی که آدماش به جای احساس دنبال نفع و سود و بیزینس و تبلیغاتن نمی خوام
اصلا دیگه چیزی موند که من بخوام ؟
قصد دارم برم به اون یکی کهکشان که به تازه گی کشف شده . می دونم اونجا هم
بعد از چندین و چند سال تبدیل می شه به همین دنیایی که الان دارم ازش فرار می کنم
و این چرخش تا ابد ادامه داره
.........................................................................معرفی تصویرگران
Atefeh Maleki Joo
....................................................................................خبر
پنجمین نمایشگاه تصویرسازی مهرنوش دشتی زاده در شیراز
این نمایشگاه ا دوازدهم اسفند برپا خواهد بود.
علاقهمندان برای بازدید از این نمایشگاه میتوانند همه روزه از ساعت 9 تا 12 و
عصرها از 15 تا 19 به حوزه هنری استان فارس واقع در شیراز، چهار راه خیرات،
جنب بانک ملی، طبقه دوم مراجعه کنند.
.
هشتمين نمايشگاه تصوير سال
جمعه ششم اسفندماه طي مراسم افتتاحيه اي
که ساعت 20- 16 در تالار بتهوون برگزار خواهد شد رسما آغاز به کار مي کند.
خانه هنرمندان - تالارهای بهار و تابستان و پاییز و زمستان و ممیز و میرمیران
و نامی و نیلوفرو تالار انتظامی میزبان نمایشگاه هنر تبلیغات و تالار بتهوون میزبان
نمایش فیلم تصویر
.
امران افشار مهاجر بر این باو است که صنیعالملک پدر برحق
گرافیک ایران است.
بقیه اش رو اینجا کلیک کن بخون ---> http://www.rasm.ir/default.asp?Aid=4345
.
انجمن باور(در حوزه افراد معلول)
براي پيام آوري صلح ايران به کشور تاجيکستان در اقدامي نو قصد دارد با همکاري
انجمن هاي دوستي ايران و تاجيکستان، جمعيت حاميان زمين، کانون محيط زيست
دانشگاه شهيد رجايي و کانون فرهنگي و ورزشي تيرگان؛ 14 اسفند ماه يک نهال زيتون
در محوطه خانه هنرمندان ايران بکارد. اين انجمن همزمان با مراسم کاشت نهال زيتون
که نمادي از صلح و دوستي ميان دو کشور ايران و تاجيکستان خواهد بود، نمايشگاه
کاريکاتوري را افتتاح مي کند تا به مدت يک هفته و تا21 اسفند ماه در خانه هنرمندان
برگزار خواهد بود.
خبر خصوصی اینه :
همیشه این رو بدون کسی که به زوربا تو می خنده و به زور
کنارت نشسته رو نمی تونی
وادارش کنی که دوستت داشته باشه ..کسی که عشق رو
نمی فهمه هرگز ازش توقع نداشته باش که زندگی رو بفهمه
سال 1390 پیشاپیش مبارک
وقت واسه حرف زدن زیاد بود
روز واسه کار کردن زیاد بود
شب واسه کتاب خوندن و خوابیدن و دور هم بودن زیاد بود
آرزو ها واسه سال بعد زیاد بود
بهم رسیدن ها واسه فرداها دیر بود
از اول همه اش زیاد زیاد بود اما وقتی سال به آخر رسید همه اش کم اومد
همه اش یه شبه وقتش تموم شد .
حالا شاید خیلی از اونایی که پارسال آرزو کرده بودن امروز نباشن
خیلی از اونایی که خیلی از حرفارو گذاشته بودن که در فرصت مناسب بگن الان نباشن
خیلی از اونایی که فکر می کردن فرداها بهم می رسن نرسیده باشن ...
گاهی تلخه گاهی شیرین اما بهتره که همیشه هر جوری که می خواد باشه همراه با
یه دنیا امیدواری باشه
امسال هم داره تموم می شه ... قلب ها داره تند تند می زنه ..... توی فضای اطرافمون
پر از انرژی هایی که همه ناخواسته واسه همدیگه می فرستیم ... زرنگ اونیه که از میون
این حس های خوب بهترینشو واسه خودش برداره ....
همیشه گفتم الانم می گم فقط واسه خاطر شماها می نویسم .. خبر رسانی می کنم ..
تصویرگر معرفی می کنم ... واسه شما دوستانی که همیشه همراه من هستین ممنونم
آرزو می کنم همیشه شماها رو داشته باشم
دوستتون دارم ... تا سال دیگه خداحافظ و نگهدار همه تون باشه
عیدتونم مبارک
.................................... خبر خصوصی
چون شمارو نزدیک به خودم حس می کنم اینو الان می گم ... خسته ام از آدما
خسته ام از اونایی که باید باید باید باید ببخشمشون و سال دیگه رو بدون یادی از
اونها طی کنم ..... خسته ام از آدما و حرفاشون .... خسته ام از بعضی ها
نقاب زندگی روی طاقچه است
دوست داری عجیب باشی ؟
خیلی سخته ....
ساده باش ... دروغ نگو .... محبت کن ... دل دیگران رو شاد کن
همیشه هر زمانی که دیگران بهت نیاز دارن اونجا حضور داشته باش ..
هرگز سر کسی رو زیر آب نکن ... پشت سر دیگران حرف نزن
دوستی ها رو بهم نزن ... همیشه به یاد خدا باش ... به هر کسی که
بهت حسودی می کنه بخند و اعتماد به نفس بهشون بده .....
با دشمنات خوب باش ... پول دیگران رو نخور ... حق کسی رو نخور ....
همه بدی های وجودت رو پوچ کن ... زیبا ببین حتی اگه زشت بود ...
همدرد و همصحبت و غمخوار باش ...
دوست داری عجیب نباشی ؟
خیلی آسونه ......
هر جا منفعت بود اونجا باش ... هر جا ازت کمک خواستن جیم شو ...
.........................................................................معرفی تصویرگران
سید محمود جوادی
زیبایی زندگی شکل خاص خودش را دارد
وسوسه ها ولم نمی کنند
وسوسه هایی که همیشه ساز مخالف می زنند
وسوسه هایی که همچون دسته ای از کرم ها لابه لای موهایم بازی می کنند
وسوسه هایی که هرگز نمی توانند بگویند : سین
وسوسه هایی که وسواس عجیبی به زندگی دارند
وسوسه هایی که هر روز با صداهایی عجیب شعرهایشان را زمزمه می کنند
وسوسه هایی که شاید الهی باشند و شاید گاهی دور از ذهن
وسوسه هایی که مرا می شناسند ... ولی من به یاد نمی آورم
وسوسه ها رهایم نمی کنند
این وسوسه ها بهانه اند برای اینکه با خود بگویم :
شاید در خواب از شدت گرسنگی کرم هایی را خورده باشم
شاید مزه ماکارونی مادر هنوز از نوک زبانم نرفته باشد
و شاید اینها همه آرزویی دور باشند که هرگز به آن دست پیدا نخواهم کرد
و شاید باید وسوسه ها را چرخ کنم ....
شادى از خرد عاقلتر است
این روزها به شدت درگیر کارهستم و زندگی
درگیر با مفهوم بزرگ شدن ... بیشتر فهمیدن
قبلا همیشه در هر لحظه سوالی برای پرسیدن داشتم
ولی حالا فقط دوست دارم بشنوم ... نه می خوام جوابی بدم
و نه مورد خاصی هست که ذهنم رو مشغول کنه
خسته نیستم ... حس عجیبی دارم انگار توی دلم یکی داره یواش
آواز می خونه ...
انگار همین نزدیکی هاست ....
انگار کمی با مشکل کم خوابی مواجهم
انگار ... اصلا بیخیال همه چیز های بد و دور از شادی های بی دلیل
امروز خیلی خسته بودم ... هیچ احساس خاصی نداشتم .. باید یک
امانتی رو به یکی از دوستانم می رسوندم ... توی داروخانه قرار داشتیم
من همش نیم ساعت اونجا بودم ... تا دلتون بخواد دختر و پسرهای جوونی رو
دیدم که اومده بودن داروهای شیمی درمانیشون رو بخرن ....
خیلی صحنه عجیبی بود ... خودت با دست خودت با پای خودت بیای داروی خودت
رو بخری واسه زنده موندن .....
وقتی داشتم برمی گشتم خونه آسمون مثل همیشه نبود
تا تونستم نفس کشیدم ... و لذت بردم ازین هوای بهاری و از داشتن ریه های سالم
انگار همه چیز جور عجیبی با آدم حرف می زنن
انگار ........
.................................................................... معرفی کتاب
مجموعهي داستانهاي نوجوانان فاضل ترکمن با عنوان «ما مترسك نيستيم»
با طرحهاي ليدا معتمد در نشر هزارهي ققنوس منتشر ميشود.
اين مجموعه هشت داستان را شامل ميشود كه در ابتدا عنوان ديگري داشت
كه با اصلاحيه خوردن يك داستان، آن را خارج كرديم و بنابراين عنوان كتاب تغيير كرد.
نسخه ای که الان ازین کتاب توسط ناشر چاپ شده به صورت پرینت
ارائه شده و نسخه اصلیش به زودی چاپ خواهد شد.
این هم تصویر روی جلد کتاب هست
خبر خصوصی
حرفی برای گفتن نیست ... از محیط مجازی اینترنت خسته ام ...
دلم می خواد روی ماه تمام دوستانم رو ببینم ...
نمی خوام با دگمه های کیبورد بهشون بگم که دوسشون دارم
چند لحظه صبر کنید .. فقط چند لحظه
شاید
میان تمام حرف ها و خاطرات
بین تمام آنهایی که دیدی و آنهایی که نمی شناسی
کنار دردها و اتفاق های همیشگی
شاید
برای لحظه ای فکر و راه حلی ساده
برای فهمیدن حقیقت برای درک تمام آنچه تا به حال داشتی
شاید
برای رسیدن به آرزوهای محال
برای گرفتن حقی که شاید از تو گرفته باشند
شاید
تنها یک دلیل ساده و خوب کافی باشد برای لحظه ای لبخند
برای آرامش خاطر .... برای اینکه بدانی روزی تمام خواهد شد
بی آنکه بفهمی ... تنها یک دلیل ساده کافی باشد تا بدانی
در هر چیز نکته ای نهفته ست که شاید بفهمی و شاید بی تفاوت
از کنارش بگذری و دیگر هرگز برنگردی
تنها یک دلیل ساده کافی ست .... به دنبال دلیل نباش بپذیر
یادها و بادها
وقتی که رفتی یه خداحافظی ساده توی لب های من جا موند
وقتی خواستم با نگاهم دنبالت کنم ندیدمت نگاهم جا موند
وقتی داشتم تنهایی راه می رفتم تک تک قدم هام پشت سرم جا موند
وقتی رسیدم خونه فکرهام پشت در جا موند
خندیدم ... لبخند زنان از پله ها رفتم بالا ... خنده هام جا موند روی پله ها
وارد خونه که شدم اشک هام سرازیر شد ... پرده ها رو کنار زدم ...
پنجره ها رو باز کردم .... نشستم ....
هر جا رو نگاه کردم همه حرف ها و روزها و شب ها جا مونده بود
نه با اشکی پاک می شد .. نه با سکوت .. نه با رفتن و نرفتن ....
هر چقدر فکر کردم هیچ راهی به ذهنم نرسید
ناگهان چشمم به دستمال سفیدی افتاد که یه روز سرد زمستونی
بهم داده بودی تا برفای روی صورتمو پاک کنم
برش داشتم ... اول به صورتم کشیدم بعد به دستهام بعد به تنم بعد به پاهام
دیگه چیزی نمونده بود .... من تمام خودم رو پاک کردم
من تمام وجودم رو از هر چیزی که از تو به جا مونده بود پاک کردم تا راحت
بشه خیالم ...
.........................................................................معرفی تصویرگران
Anne Julie Aubry
کبوتری که رفت و دیگر برنگشت
مراقب دلهاتون باشین که هرگز نشکنه چون دیگه دیگه دیگه هرگز درست نمی شه !!!
دوستتون دارم
مراقب خودتون باشین .... خداحافظ
-----------------------------------------------------------------------------------------
. زیباترین احساسی که دارم نسبت به آدم هایی هست که در تمام زندگیم هرگز
خوبی هاشون رو فراموش نمی کنم :
از مادرم ممنونم چون به من مهربونی و از خود گذشتگی رو یاد داد
از پدرم ممنونم که به من یاد داد که در هر شرایطی با سختی ها کنار بیام
از برادرم ممنونم که به من یاد داد ترسو نباشم
از آرسینه ممنونم که به من یادآوری کرد که هنوز هم آدم های خوب هستند
از بهادر ممنونم که به من یاد داد که دلیلی نداره پایان هر اتفاقی خوب باشه
از استاد بنی اسدی ممنونم به خاطر اینکه به من یاد داد که تمام دنیا توی ذهن و دل و روح منه
نه توی هیچ چیز دیگه
از بهرام عظیمی ممنونم که اولین کسی بود که به من فرصت داد کارهام رو توی کیهان بچه ها
به چاپ برسونم اون به من اعتماد به نفس رو یاد داد
از آقایان رضا زواری . کمال طباطبایی . پژمان رحیمی زاده . مجید کاظمی . فاضل ترکمن . عباس
تربن . علی عطایی . عباس ریاضی . محمود حسینی . آقای طلایی . استاد مکتبی . رفیع افتخار
سهراب گل هاشم . توکا نیستانی . اسماعیل عباسی . ساسان روحانی . حسین نظری . فرهاد
حسن زاده . داوود صفری . مجید ذاکری . امیر سقراطی . آقای یحیی پور .آقای صلواتیان و خیلی های دیگر که درتمام این سال ها کمکم کردن ممنونم
از سید مسعود شجاعی طباطبایی هم ممنونم به خاطر اینکه به من یادآوری کرد که بین تمام
رزمنده های خوب و مهربونی که برای دفاع از کشورشون به جنگ رفتند کسانی هم هستند که
بسیار زود قضاوت می کنند و فکرهای اشتباه می کنند در مورد دیگران
از خانم ها نلی محجوب . تهمینه حدادی . هدا حدادی . فریبا خانی . زهرا برغانی . فریبا کلهر
فریبا بندی . شیوا حریری . طاهره عیبد . عطیه مرکزی . مرجان مظاهری پور . خانم کامکار .
خانم آریا و خیلی های دیگر باز هم سپاسگزارم
و در آخر و از همه مهم تر از خداوند ممنونم که همیشه همه جا در همه لحظه ها کنارم بود و به
من یاد داد قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
از تمام کسانی که در تمام این روزها با من دشمنی کردن و یا حسادت کردن و یا اینکه طرز فکر
من رو و زندگیم رو به مسخره گرفتند هم تشکر می کنم چون اگر اونها نبودن من به خیلی از
موفقیت هام دست پیدا نمی کردم
------------------------------------------------------------------------------------------------------
. زندگی درک همین اکنون است زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است،
که نخواهد آمد تو نه در دیروزی، و نه در فردایی ظرف امروز، پر از بودن توست شاید این
خنده که امروز، دریغش کردی آخرین فرصت همراهی با، امید است
دهم تیرماه
چشم هایت را دوست می داشتم
همان روز ... همان اولین روز
گرچه شاید هرگز مال من نباشد
ولی همان یکبار دیدنش برایم بس بود
دست هایت گرم ... آشنا بود با تن من
همان روز .... همان اولین روز
خودم را میان حلقه دستانت دیدم
همان لحظه ... همان اولین بار
گرچه تمامش خیال بود
اما همان یکبارش برایم حقیقت بود
لبخند مهربانت برای نگاه های خسته ام
همان روز .... همان لحظه آخر
شیرین بود و ماندگار
گرچه شاید هرگز تو را نبینم
اما همان یکبارش برای یک عمر بس بود
حتی اگر مال من نباشی
باز هم تو را عاشقانه دوست خواهم داشت
.........................................................................معرفی تصویرگران
Lorenzo Mattotti
.................................................................................... خبر
دومین اکسپوی مجسمه ایران
به همت انجمن هنرمندان مجسمه ساز و ۲۰ گالری از ۳ تیرماه ۱۳۹۰ در گالری شیرین
در دومين اکسپو مجسمه ايران 136 مجسمه ساز از سه نسل هنرمندان معاصر،
آثارشان را به تماشا و فروش خواهند گذاشت که در آن، مجسمه هايي متنوع در
اندازه هاي گوناگون ارائه مي شود.
.
خانه هنرمندان ايران هفت روز هفته بروي هنرمندان باز است.
روزهای شنبه که قبلا تعطیل بود ازین پس از ساعت ۱۴ الی ۲۰ باز می باشد
.
نمايشگاه گروهي دانشجويان مقطع کارشناسي ارشد پرديس هنرهاي زيبا
در تالار بهار و تابستان خانه هنرمندان برگزار مي شود.
.
خبرهای تازه و نمایشگاه ها و مسابقات تصویرسازی
را در وبلاگ گروه تصویرسازی دنیای عجیب دنبال کنید
http://wonderlandgroup.blogfa.com/
.
نمایشگاه تصویرسازی های ملیحه عینعلی
خانه هنرمندان . گالری نامی یا میرمیران . افتتاحیه ۱۰ تیرماه الی ۱۶ تیر
خبر خصوصی
چقدر سخته که یک چیزی رو با تمام وجود بخوای ولی مطمئن نباشی که آیا واقعا
می تونه مال تو باشه یا نه ... و همش توی خودت و فکرات گیج بزنی ...
هیچ قدرتی دست تو نباشه برای اینکه کاری رو پیش ببری